سیره نبوی
(1)احترام به والدین
(2)تکریم دیگران
(3)همسر گزینی
(4)شوخی و شاد کردن مؤمن
احترام به والدین
یکی از اصول اخلاقی بسیار مهم در سیره نبوی، نیکی و احترام به پدر و مادر است. احترام و نیکی به والدین معنای گسترده ای دارد و به طور کلی ، از هر نوع بی احترامی به آنها و هر چیزی که موجب ناخشنودی آنها می شود باید دوری جست . در قرآن کریم آمده است : «به پدر و مادر افّ نگو». (اسراء : 23) واژه «افّ» کلمه ای است که برای بیان و اظهار انزجار و ناراحتی استعمال می شود و گفتن آن به والدین کمترین مرتبه بی احترامی است. شخصی از رسول خدا (ص) پرسید: حق پدر بر فرزندش چیست؟ پیامبر در پاسخ فرمود : «پدر را به نامش نخواند و جلوتر از او راه نرود و پیش از او ننشیند و سبب نشود که دیگران به پدرش دشنام دهند».
آن حضرت در پاسخ به پرسش از حق پدر و مادر بر فرزندانشان فرمود : «آن دو ، بهشت و دوزخ تو هستند» کنایه از اینکه رضایت آنها از فرزند ، او را بهشتی و نارضایتی آنها، او را دوزخی می کند.
پیامبر اکرم (ص) نیکی به پدر و مادر را سبب طولانی شدن عمر آدمی معرفی می کند و می فرماید: در عالم خواب دیدم عزرائیل برای قبض روح یکی از افراد امتم آمد. در این هنگام، نیکی او به پدرو مادرش عزرائیل را از قبض روح او بازداشت .
آن حضرت، خشنودی خداوند را در رضایت پدر می داند و می فرماید: «خشنودی خدا در خشنودی پدر است و ناخشنودی خدا درناخشنودی پدر». در روایتی آمده است شخصی به محضر رسول خدا (ص) آمد و گفت من با علاقه و شور و نشاط، برای جهاد آمادگی دارم. پیامبر فرمود : بنابراین ، به میدان جهاد بر و در راه خدا با دشمن جنگ کن که در این راه کشته شوی. در پیشگاه خدا زنده هستی و روزی داده می شوی و اگر ( بر اثر بیماری) بمیری. پاداشت برعهده خدا است و اگر از جبهه زنده به خانه ات باز گردی، از گناهانت پاک می شوی، همانند روزی که متولد شده ای ، او عرض کرد : ای رسول خدا ! پدر و مادر پیری دارم که به گمان خود با من انس گرفته اند و رفتن من به جهاد را خوش ندارند. پیامبر فرمود : « در این صورت ، نزد پدر و مادرت باش، سوگند به خداوندی که جانم در دست قدرت اوست ، انس گرفتن یک شبانه روز آنها با تو از جهاد یک سال بهتراست».
رسول خدا (ص) خدمت و احترام به والدین را محدود به زمان حیاتشان نمی داند و این خدمت گزاری را حتی پس از مرگ نیز ممکن می شمارد. ایشان در پاسخ به پرسش از نیکی کردن به پدر و مادر پس از فوت آنها فرمود :
آری، دعا کردن برای آنها، آمرزش خواستن برایشان و اجرا کردن وصیت هایشان پس از مرگ آنها و صله رحم کردن با خویشان آنها و احترام گذاشتن به دوستان آنهاست. رسول الله (ص) اعمال فرزندانی را که از پدر و مادر سرباز می زنند، نامقبول می شمارد و می فرماید : « هر کار (عبادی) که می خواهی ،بکن، ولی من تو را نمی آمرزم». ایشان خدمت به والدین را سبب سبک شدن مجازات گناهان شمرده است. گفته اند مردی به محضر رسول خدا (ص) آمد و گفت : در زمان جاهلیت دارای دختر شدم. او را پرورندام تا به حد بلوغ رسید. لباس و زیور بر تنش کردم و او را به کنار چاهی آوردم و در میان آن چاه انداختم. آخرین سخنی که از او شنیدم. این بود یا اَبتاه (ای پدر جان) اکنون پشیمانم و از شما می خواهم که بفرمایید این گناه را چگونه جبران کنم؟ پیامبر فرمود: آیا مادرت زنده است؟ گفت : نه . پیامبر فرمود : آیا خاله داری ؟ گفت : آری، پیامبر فرمود : «به او نیکی کن، زیرا خاله همانند مادر است و نیکی به او گناهانت را جبران و پاک می کند». رسول خدا (ص) در سخنی دیگر می فرماید: بهشت زیر پای مادران است.
تکریم دیگران
سیره پیامبران در برخورد با انسان کریمانه بوده است. آنان بزرگوار بودند و در تکریم مردم می کوشیدند . پیامبر اسلام افزون بر اینکه نیکوترین اخلاق را داشت، بیشترین تکریم را در رفتارش نسبت به خلق خدا روا می داشت. حضرت امام حسین (ع) می فرماید : از پدرم درباره مجلس رسول خدا (ص) پرسیدم . ایشان فرمود :
انسان ها در مجلس رسول خدا (ص) فروتن بودند و بزرگ را گرامی می داشتند و با کوچک تر ها مهربان بودند. حاجت انسان حاجتمند را بر خویش مقدم می داشتند و روا می کردند و غریب و بی کس را نگه داری و رسیدگی می کردند.
امام حسین (ع) می فرماید که به پدرم گفتم : سیره آن حضرت با هم نشینانش چگونه بود؟ ایشان فرمود : همیشه خوش رو و خوش خوی و نرم بود. خشن و درشت خو و سبک سر و ناسزا گو و عیب جو نبود و کسی را مدح نمی کرد. هرگز کسی را سرزنش نمی کرد و از او عیب نمی گرفت و لغزش و عیب های مردم را جست و جو نمی کرد. بر بی ادبی شخص غریب در پرسش و گفتار شکیبا بود تا آنجا که اصحاب صددرصد برخورد برآمدند، ولی ایشان می فرمود : وقتی حاجتمندی را دیدید، یاری اش کنید. هرگز ثنای کسی را نمی پذیرفت، مگر آنکه به عنوان تشکر باشد. سخن هیچ کس را قطع نمی کرد، مگر آنکه از حد گذشته باشد. در آن صورت، با نهی یا برخاستن، کلام او را می برید.
ایشان می فرمود :
«اگر کسی برادر مسلمانش را تکریم کند، خدای عز و جل را تکریم کرده است».
آن حضرت هرگز به کسی اجازه نمی داد دیگران را تحقیر کند و می فرمود : «مبادا فردی از مسلمانان را تحقیر کنید؛ زیرا کوچک آنان نزد خدا بزرگ است.
نقل کرده اند که مردی وارد مسجد شد, در حالی که پیامبر به تنهایی نشسته بود . با ورود آن مرد، حضرت بلند شد و جا باز کرد. مرد با تعجب گفت : ای رسول خدا ! جا که بسیار است . فرمود : «حق مسلمان بر مسلمان است که اگردید برادرش می خواهد بنشیند، بلند شود و برایش جا باز کند».
ایشان حتی نسبت به کودکان کرامت ویژه ای داشت. در رفتار آن حضرت نوشته اند : هنگامی که رسول اکرم (ص) از سفری باز می گشت، در راه با کودکان مردم برخورد می کرد و به احترام آنها می ایستاد. سپس امر می فرمود کودکان را می آوردند و از زمین بلند می کردند و به آن حضرت می دادند. رسول خدا (ص) بعضی را در آغوش می گرفت و بعضی را بر پشت و دوش خود سوار می کرد و به اصحاب خود نیز می فرمود کودکان را در آغوش بگیرید و بر دوش خود بنشانید. کودکان از این کار بی اندازه خوشحال می شدند و این خاطرات شیرین را هرگز فراموش نمی کردند.»
همسر گزینی
ازدواج یک کمال است و در دین مبین اسلام ارزش و جایگاه والایی دارد. اسلام این بنای ارزشمند را از بهترین بنیان ها معرفی می کند، پیامبر اسلام می فرماید :
«هیچ بنیادی در اسلام نزد خداوند محبوب تر از ازدواج نیست»
رسول خدا (ص) این زیباترین پیوند را یک سنت محمدی می داند و دیگران را نیز به انجام آن تشویق می کند:
«هر کس که فطرت مرا دوست دارد، از سنت من پیروی کند و ازدواج از سنت من است». تمایل جوان برای ازدواج، واقعیتی خدادادی است که آثار فراوانی درپی دارد . از آن جمله ، پیامبر اسلام، فزونی مروت و نیکی سیرت را نتیجه ازدواج می داند و می فرماید: « ازدواج بهترین وسیله برای کنترل چشم (از حرام) پاک دامنی و شرافت انسانی است.»
پیامبر به مجردانی که توانایی ازدواج دارند, هشدار می داد و خود نیز به شیوه نیکو، آنان را به تزویج وا می داشت . برای نمونه، روی عکاف یکی از جوانان مدینه خدمت پیامبر رسید، آن حضرت از او پرسید: آیا زنی داری؟ گفت : خیر . فرمود : در این باره مشکل داری ؟ گفت : خیر ، فرمود : سالم و توانگری ؟ گفت آری . بحمدالله. حضرت فرمود: در این صورت ، تو از برادران شیطانی ! باید از راهبان مسیحب باشی و اگر مسلمانی – مانند همه مسلمانان رفتار کن. زن گرفتن از سنت های من است. بدترین افراد شما بی زنان هستند و بدترین مردگان، مردگان مجردند. وای بر تو ای عکاف ! زن بگیر که (اگر نگیری) خطاکاری ! گفت : یا رسول الله ! پیش از آنکه از جای خود برخیزم . مرا زن بده ! فرمود : کریمه ، دختر کلئوم حمیری را به ازدواج تو درآوردم. ایشان در رفع نگرانی بعضی از افراد برای اداره زندگی می فرماید :
«خانواده تشکیل دهید که برای شما روزی آور است.»
ایشان در کلام شیرین دیگری می فرماید:
«با زنان ازدواج کنید! آنان ثروت و روزی می آورند».
جوانی خدمت پیامبر آمد و در محضر ایشان، اظهار نیاز کرد رسول خدا (ص) به او پیشنهاد داد که ازدواج کند. آن جوان از آنکه دوباره نزد رسول خدا برود و درخواست خویش را مطرح کند، شرم داشت. در آن حال، مردی از انصار او را دید و گفت : دختر خوش چهره ای دارم، می خواهم او را به ازدواج تو درآورم! آن گاه آن جوان با دختر مرد انصاری ازدواج کرد و در پرتو این پیوند رحمت و فضل الهی بر زندگی شان سایه افکند و در زندگی زناشویی شان گشایش فراهم آمد. روزی آن جوان خدمت پیامبر خدا آمد و ایشان را از ماجرای خویش آگاه کرد. پیامبر پس از شنیدن ماجرای این جوان فرمود : «جوانان بر شما باد که ازدواج کنید».
جوانی نزد پیامبر آمد و از ایشان درباره ازدواج رهنمود خواست رسول خدا (ص) فرمود : «آری ازدواج کن و بر تو باد که همسری دین دار برگزینی».
ایشان همسرگزینی بر محور ثروت یا زیبایی منهای دین داری را نهی کرده است و می فرماید:
هر که با زنی برای مالش ازدواج کند، خداوند او را به مال وی واگذار خواهد کرد هر که با او برای زیبایی اش ازدواج کند، در او چیزی که خوشایند نیست، خواهد دید و هر که با وی برای دینش ازدواج کند، خداوند تمام این مزایا را برای او جمع خواهد کرد.» رسول خدا (ص) مؤمنان را هم شأن و همتای هم می دانست. از نگاه ایشان، ایمان، بهترین ملاک برای گزینش همسر است . داستان ازدواج جویبر و ذلفا ترجمان اندیشه نبوی است . جویبر مردی سیاه پوست و فقیر از اهل یمامه بود که به حضور پیامبر شتافت و با اشتیاق اسلام آورد. رسول خدا (ص) او را مورد تفقد قرار می داد و لباس و غذای او و اصحاب صفه را فراهم می کرد. روزی پیامبر نگاهی به جویبر کرد و فرمود : جویبر! چه خوب بود که همسری اختیار می کردی تا هم غرایز جنسی ات برآورده شود و هم در امور دنیا و آخرت شریکی داشته باشی.
جویبر گفت : ای پیامبر خدا ! پدر و مادرم فدایت کدام زن حاضر است به همسری من تن در دهد ؟ نه حسب و نسبی دارم و نه مال و جمالی . پیامبر فرمود : ای جویبر ! خداوند جهان به برکت دین اسلام، آن کسی را که در جاهلیت شرافت داشت . پست کرد و کسانی را که پست بودند، شرافت داد. امروز همه مردم، سیاه ، قریش، عرب و عجم برابرند و همه فرزندان آدم هستند و آدم هم از خاک آفریده شده است. جویبر! من برای هیچ کدام از مسلمانان نسبت به دیگری فضیلتی نمی بینم ، جز برای آنکه تقوا و فرمانبرداری اش در پیشگاه خدا بیشتر باشد. جویبر! هم اکنون نزد زبان بن لبید که شریف مردم قبیله بنی بیاضه است، می روی و به او می گویی: رسول خدا (ص) مرا فرستاده و دستور داده است که دخترت ذلفا را به عقد جویبر درآوری!
جویبر نیز با خوشحالی به سوی خانه زیاد روانه شد. وقتی وارد خانه او شد، گروه زیادی از بستگان وی پیرامونش نشسته بودند و گفت و گو می کردند. جویبر اجازه ورود خواست و پیام پیامبر را این گونه به زیاد بن لبید ابلاغ کرد : رسول خدا (ص) پیغام داد که ذلفا را به عقد من درآوری!
پدر ذلفا گفت : آیا پیامبر خدا تو را برای ابلاغ این پیام فرستاده است. جویبر گفت : آری ! من سخن دروغ به رسول خدا (ص) نسبت نمی دهم. پدر دختر گفت : ما دختران خود را به اشخاصی که هم شأن ما نیستد، تزویج نمی کنیم! برگرد تا خودم نزد پیامبر بیایم و عذر خود را بگویم . جویبر ناراحت شد و بازگشت . در آن حال ، ذلفا نزد پدر آمد و پرسید : پدر جان! چه گفت و گویی با جویبر داشتی ؟ پدر گفت : او می گوید پیامبر مرا فرستاده است که ذلفا را به همسری من درآوری . ذلفا گفت : به خدا سوگند، جویبر دروغ نمی گوید ! کسی را بفرست تا پیش از آنکه جویبر نزد رسول خدا (ص) رود، او را برگرداند.
زیاد، بی درنگ ، جویبر را از میان راه برگردانید و مورد احترام قرار داد و گفت : اینجا باش تا من برگردم. آن گاه خود به محضر رسول خدا (ص) رسید و گفت : پدر و مادرم فدایتان! جویبر حامل پیامی از سوی شما بود. ما طایفه انصار، دختران خود را جز به افراد هم شأن خود تزویج نمی کنیم. پیامبر فرمود: ای زیاد! جویبر مردی با ایمان است. مرد مؤمن هم شأن زن مسلمان است. دخترت را به همسری جویبر درآور و از دامادی او ننگ مدار!
زیاد به خانه برگشت و گفته های پیامبر را به دختر رسانید، زلفا نیز با خرسندی از نظر رسول خدا (ص) به پدر چنین گفت : پدر جان! این را بدان که اگر از فرمان پیامبر خدا سرپیچی کنی، کافر خواهی شد.
پس زیاد بن لبید دست جویبر را گرفت و او را به میان بزرگان قوم خود آورد و ذلفا را به ازدواج او درآورد. مهریه و جهیزیه عروس را نیز بر عهده گرفت و به دلیل تنگ دستی داماد، خودش خانه ای با وسایل زندگی تهیه کرد و به وی اختصاص داد بدین گونه ذلفا به همسری جویبر درآمد.
شوخی و شاد کردن مؤمن
مزاح و خوش رویی یک اصل اخلاقی در زندگی پیامبر و امامان معصوم (ع) بوده است. با توجه به اینکه مزاح و شوخی همواره با خوش رویی و خنده همراه است. رسول خدا می فرماید : «خوش رویی کینه دل را برطرف می سازد». ایشان به پیروانش سفارش می کردند که با روی باز با مؤمنان برخورد کنند و آنان را شاد کنند و می فرمود: «هر که مؤمنی را شاد سازد مرا شاد ساخته و هر که مرا شاد کند، خدا را شاد کرده است». پیامبر اکرم شوخ و شنگ بودن را از ویژگی های مؤمن دانسته و می فرماید : «مؤمن شوخ و شنگ است و منافق اخمو و خشمگین»
حضرت علی (ع) می فرماید : «هر گاه رسول خدا (ص) یکی از اصحاب را اندوهگین می دید، با شوخی کردن او را شادمان می نمود».
تاریخ زندگی پیامبر نشان می دهد که آن حضرت با مؤمنان شوخی و مزاح می کرد و به این وسیله آنان را شاد می ساخت.
با این حال آن حضرت از افراط در شوخی نهی کرده است چنان که می فرماید:« شوخی زیاد، آبرو را می برد.»
جوان مردی
گذشت و جوان مردی از مهم ترین پایه های اخلاق کریمانه است . پیامبر اکرم (ص) نیز از این ویژگی به طور کامل بهره مند بود. از این رو، در برابر اشتباه یاران و اطرافیان خود گذشت پیشه می ساخته با چشم پوشی از کارهای ناشایست شان، آنان را شرمسار می ساخت. آن بزرگوار حتی از یهودیان لجوج مدینه که همواره آن حضرت را آزار می دادند، در می گذشت قرآن کریم می فرماید :
پس به(سزای) پیمان شکستن شان لعنت شان کردیم و دل هایشان را سخت گردانیدیم. (به گونه ای که ) کلمات را از مواضع خود تحریف می کنند و بخشی از آنچه را بدان اندرز داده شده بودند، به فراموشی سپردند. تو همواره بر خیانتی ازآنان آگاه می شوی، مگر (شماری) از ایشان (که خیانت کار نیستند) پس از آنان درگذر و چشم پوشی کن که خدا، نیکوکاران را دوست دارد.
جاحظ از نویسندگان قرن سوم درباره بزگواری حضرت محمد(ص) می نویسد :
اگر از اثار گستردگی و بزرگی گذشتش و وفور بردباری اش جز آنچه در روز فتح مکه از او سر زد, نبود، برای اینکه او برترین برترها باشد، بسنده است چون هنگامی که وارد مکه شد، با آنکه آنان عموها، پسر عموها و یاران و بزرگان انصارش را کشته و بسیاری از آنان را شکنجه داده بودند و خود آن حضرت را مجروح و اذیت کرده بودند، به سخنرانی پرداخت و گفت : من خبر همان کلام را که برادرم، یوسف گفت ، می گویم : «امروز بر شما سرزنش نیست، خدا شما را می آمرزد و او مهربان ترین مهربانان است».(یوسف92)
در زندگی پیامبر اسلام، هیچ چیز به برجستگی روح بلند گذشت و جوان مردی ، توجه دیگرا را به خود جلب نکرده است. یکی از جلوه های جوان مردی ، ستم ستیی است. بیست سال بیشتر از عمرش نمی گذشت که در حرکت جوان مردانه و ستم ناپذیری به نام «حلف الفضول» شرکت کرد. گفته اند مردی از بنی زبید در ماه ذیقعده وارد مکه شد و کالایی داشت.
عاص بن وائل سهمی ، آن کالا را خرید، ولی از پرداخت بهای آن خودداری کرد. کار به مشاجره کشید. مرد زبیدی که نمی توانست حق خود را بگیرد. به ناچار بالا کوه ابوقبیس رفت و دادخواهی کرد و آزادگان قریش را به دفاع از مظلوم و جلوگیری از ستم عاص فراخواند. وی گفت : ای مردان قریش! به داد ستم دیده ای برسید که کالایش را در مکه به ستم گرفته اند و دور از طایفه و کسان خویش است. حرمت خاص کسی است که حرمت نگه دارد و کسی که جامه خیانت پوشیده است. حرمت ندارد. بنی هاشم، بنی مطلب بن عبد مناف، بنی زهره بن کلاب ، بنی تیم بن مرّه و بنی حارث بن فهد در خانه عبدالله بن جدعان تیمی گرد آمدند و پیمان بستند که هر ستم دیده ای را یاری کنند و در گرفتن حق مظلوم هم داستان باشند و اجازه ندهند در مکه بر هیچ کس ستم رود. از پیامبر اکرم (ص) روایت شده است که پس از مهاجرت به مدینه فرمود :
درخانه عبدالله بن جدعان در پیمانی حضور یافتم که اگر در اسلام هم به مانند آن دعوت کنند، اجابت می کنم و اسلام جز استحکام چیزی بر آن نیفزوده است.