سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سلام محب برمحبان حسین ع
صفحه ی اصلی |شناسنامه| ایمیل | پارسی بلاگ | وضعیت من در یاهـو |  Atom  |  RSS 
چه نیکوست فروتنى توانگران برابر مستمندان براى به دست آوردن آنچه نزد خداست ، و نیکوتر از آن بزرگمنشى مستمندان به اعتماد بر خدا برابر اغنیاست . [نهج البلاغه]
» آمارهای وبلاگ
کل بازدید :174744
بازدید امروز :24
بازدید دیروز :7
» درباره خودم
» لوگوی وبلاگ
سلام محب برمحبان حسین  ع
» لوگوی دوستان



















» آوای آشنا
» دانستنیها

بیائیم بهتر بدانیم وآموخته هایمان را بررسی کنیم(17)

 

 چرا مردم می خواستند مدرسه داشته باشند؟

بشر از زمان های خیلی خیلی ابتدائی، به صورت گروهی زندگی کرده است. هر گروهی سعی داشته تا آنجا که ممکن بوده این اتحاد را حفظ کرده و راه هائی بیابد که حتی وقتی فرد فرد اعضای گروه از دنیا می روند، گروه باز هم بتواند به حیات خود ادامه بدهد. بنابراین برای این منظور، یعنی علاقه به بقاء و ادامه حیات، لازم بود که اعضای مسن تر گروه هر آنچه که فرا گرفته و تجربه کرده بودند به بچه ها و جوان ترها بیاموزند تا آنها هم بتوانند مشکلات و مسائلی را که با آنها روبرو می شدند خود حل و فصل کنند. جوانان همچنین برای این که بتوانند آداب و رسوم و دانش و مهارت های گروه را اموخته و یا اجرا کنند باید آموزش می دیدند. بنابراین فکر و عقیده «آموزش » حتی سالها قبل از این که مدارس به وجود بیایند، قوت گرفت.
بالاخره موقعی که حروف اختراع شد ایجاد مدارس ضرورت یافت. چون ابتدا آموزش خاصی لازم بود که بتوانند به این نشانه ها یعنی حروف مسلط شوند. زیرا وجود این نشانه ها امکان جمع آوری دانش ها را در یک جا فراهم آورد که قبلاً چنین امکانی وجود نداشت. مسلم بود که زندگی عادی در گروه، نمی توانست امکان این نوع آموزش خاص را فراهم کند، بنابراین یک سازمان مخصوصی لازم بود که تا وظیفه آموزش گروه را بر عهده بگیرد، این سازمان مخصوص همان «مدرسه» بود.
هیچکس به درستی نمی داند که اولین مدرسه کی به وجود آمد. ولی می دانیم که در مصر و احتمالاً در چین و بعضی از کشورهای در 5000 یا 6000 سال پیش، مدارسی وجود داشته اند.
در حقیقت، فکر آموزش برای عموم، که یکی از راه های پیشرفت و توسعه جوامع بشری است، تا قرن هیجدهم، به صورت امروزی مسأله، قوت نگرفته بود. شاید در حدود همین 100 سال پیش بود که تحصیل برای هر کودکی حق مسلم و ضروری او شناخته شد.
 

  مذاهب چگونه پدید آمدند؟

امروزه مذاهب اصلی در دنیا عبارتند از هندو، بودائی، پیروان کنفوسیوس، تائوئیست ها، شینتوها، زردتشی ها، یهودی ها و مسیحی ها و مسلمان ها.
مذهب هندو در هندوستان، حدود 3000 سال قبل، به وجود آمد.
بنیانگذاران این دین به «برهما» یعنی اولین و بزرگترین خدایشان معتقد بودند و می گفتند «برهما» آنها را آفریده و ضمناً دارای چندین خدای دیگر نیز بودند.
بودا که یک معلم بزرگ مذهبی بود، در حدود 3000 سال پیش می زیسته است. در مذهب او هیچکس نباید به خدا یا خدایانی معتقد باشد، بلکه طبق فلسفه بودا، هر کس باید نفس خود را پاک و منزه نگاه دارد تا از امراض شیطان و سایر رنج ها در امان باشد. دین بودا دارای فرقه ها و اشکال مختلفی است.
بعد می رسیم به «کنفوسیونیسم» که بر مبنای تعلیمات کنفوسیوس پایه گذاری شده است. کنفوسیوس فیلسوفی بوده که در شانزده قرن قبل از میلاد می زیسته است و فلسفه او به طور کلی بر طرز سلوک و رفتار مردم با یک دیگر استوار بوده است. یعنی طبق فلسفه او باید به مردم با یک دیگر مهربان و خوب باشند.
«تائوئیسم» از یک کتاب کوچک به نام «تائوته کینگ» بیرون آمده است که به ویله لو – تسه در شانزده قرن قبل از میلاد نوشته شده است.
او در این کتاب، پیروان خود را به جستجو و دنبال کردن راه طبیعی زندگی دعوت می کند.
شینتو، که مذهب ابتدائی ژاپنی ها بوده است، بعدها توسط معلمین و مدعیان بسیاری که اکثر چینی بودند، اصلاح و تعدیل گردیده است. مذهب زرتشتی، از تعلیمات زرتشت، ناشی شده است که یک پیامبر ایرانی بوده است. زرتشت احتمالاً در هفت قرن قبل از میلاد، به دنیا آمده است. این مذهب، «اهورامزدا» را به عنوان خدای یگانه بزرگ معرفی می کند. مذهب اسلام، بر پایه تعلیمات حضرت محمد (ص)، بنا شده است که یک پیامبر عرب بوده و در قرن ششم بعد از میلاد، می زیسته است.
مذهب یهود، از قدیمی ترین مذاهب قائل به توحید است. که از فلسطین، که اولین خانه یهودی ها بوده است ریشه گرفته و بعد به وسیله یهودی ها به هر جا که سفر کردند راه یافته است.
بالاخره دین مسیح بر پایه «عیسی مسیح » (ع) پایه گذاری شده که بین هشت تا چهار سال قبل از میلاد، در فلسطین به دنیا آمده است.
 

  اولین زنان تارک دنیا یا راهبه ها چه کسانی بودند؟

«رهبانیت» عبارت از یک نوع زندگی است که صرفاً وقف مذهب شده باشد. «دیر راهب ها» عبارت از خانه های مخصوص مردان است که عهد یا نذر کرده اند که زندگی شان را وقف مذهب کنند. این مردان معمولا راهب خوانده می شوند. اما کشیش ها و برادران دینی هم می توانند علاوه بر راهب ها، در این دیر زندگی کنند.
«کانونت» هم (که معنی خانقاه یا دیر زنان تارک دنیا را می دهد) عبارت از خانه هایی است که زنان و دخترانی که زندگی خود را وقف خدا و مذهب کرده اند، در آنجا سکونت می کنند و آنها را هم «راهبه» یا «تارک دنیا» می نامند. رهبانیت، خیلی پیش از میلاد مسیح پدید آمده است. گروهی از راهبه های یهودی یا «اسن» ها بوده اند که یک زندگی اشتراکی را اختیار کرده و در دارائی یکدیگر شریک بودند.
رهبانیت مسیحی، برای اولین بار در مصر پدید آمد که سه قرن بعد از میلاد مسیح بود و بر اثر این پدیده جدید، گروهی از مردان جوامع خود را ترک کرده و رفتند تا یک زندگی انزوا جویانه داشته و به عبادت و دعا مشغول باشند.
پدیده برگزیدن زندگی مذهبی و تارک دنیا شدن هم در میان زنها، چیز تازه ای نبوده و از خیلی از زمان های ابتدائی وجود داشته است. در حقیقت، بعضی از مردم خیلی پیش از این که به فکر ساختن دیر برای مردان باشند، به فکر درست کردن دیر برای زنان راهبه افتاده بودند. در سال 270، «سنت انتونی» یک دیر از این نوع را بنیاد نهاد. گفته می شود که او می خواسته این دیر مخصوص زنان را برای سکونت خواهران خود درست کند. بنابراین زنان تارک دنیا از زمان های خیلی قدیم هم وجود داشته اند.
در تاریخ مسیحیت وقتی که دسته های مذهبی راهبان به وجود آمد، یک دسته هم خاص زنان تشکیل شد.
بسیاری از دسته های مذهبی زنان، امروزه از قانون «سنت اگوستین» یا «سنت فرانسیس» پیروی می کنند. زنها هم عیناً مثل مردها عبادت کرده و هر دسته خاص در یک دیر زندگی کرده و لباسهای مخصوص به آن دسته را می پوشند. تا قبل از قرن هفدهم، این دسته های راهبه معمولاً تمام عمرشان را در دیر گذرانده و به عبادت مشغول می شدند. ولی بعد از این تاریخ عده ای از این راهبه ها اجتماعی تر شده و معمولاً برای کارهای داوطلبانه راهی مدارس، بیمارستان ها و غیره می شوند.

  صلیب سرخ چگونه به وجود آمد؟

در یکی از روزهای گرم ماه ژوئن سال 1859، در نزدیکی محل وقوع جنگ «سولفرینو» هزاران هزار، کشته و زخمی در این طرف و آن طرف میدان جنگ افتاده بودند. چند تن جراح تند و تند دست به کار نجات مجروحین بودند، ولی متاسفانه آنقدر تعداد زخمی ها زیاد بود که بسیاری از آنها قبل از این که کسی بدادشان برسد، یکی بعد از دیگری جان می سپردند. در این حین، یک سوئیسی جوان به نام «هنری دنانت» که از محل این جنگ خونین سفر می کرد، از دیدن این منظره خونین و صدای آه و ناله مجروحین، به شدت متأثر گردیده و بی درنگ دست به کار کمک شد. ولی تعداد زخمی ها زیادتر از آن بود که هنری دنانت واقعاً کاری از دستش ساخته باشد. بنابراین در این موقع، این مسافر جوان فکری به خاطرش رسیده و شروع کرد به جمع کردن عددهایی از زنان داوطلب از دهکده ای که در آن نزدیکی قرار داشت.
این گروه از زنان و دختران خیرخواه، با راهنمائی«هنری دنانت» فورا دست به کار شده و به پرستاری از مجروحین پرداختند.
بعد از آن، هنری دنانت خلاصه هایی از مشاهدات خود را از وضع رقت انگیز مجروحین جنگی به صورت گزارشی نوشته و در آن شرح داد که شاهد چه وضع و مناظر دلخراشی بوده است. به عقیده او، اگر یک سازمان به وجود می آید که بدون توجه و فرق گذاشتن بین ملیت هر کس، داوطلبانه به نجات مجروحین هر جنگی می شتافت، مسلماً در این قبیل وقایع، تعداد تلفات به حداقل می رسید.
بدین ترتیب بود که به خاطر سپاسگزاری از توجه و همنوع پرستی «هنری دنانت» معاهده «صلیب سرخ» مورد قبول چهارده کشور شرکت کننده و در کنفرانس بین المللی که در ژنو به سال 1864 بر پا گردید.
و مجدداً در سال 1906 تجدید نظر و اصلاح شد. وظیفه مهم سازمان «صلیب سرخ»، کمک به مجروحین جنگ، صرف نظر از ملیت و نژاد آنها بود. پرچم سوئیس هم با تغییراتی، یعنی پس و پیش کردن رنگ هایش، به عنوان ارم صلیب سرخ در نظر گرفته شد. اکنون تحت این پرچم، ملت های بسیاری قلباً در کمک به همنوع در مواقع اضطراری یا جنگ متحد شده اند. به این جهت در هر جنگی، این پرچم رحمت چه از طرف دوست یا دشمن، مورد احترام می باشد.
بنیان جامعه صلیب سرخ انگلیس، در سال 1870 نهاده شد و در سال 1908 تشکیل گردید. با وجود این که مثل ارتش انگلیس، سرویس پزشکی مخصوص به خود را دارد ولی، کمک های سازمان صلیب سرخ، در زمان جنگ، به انگلستان بسیار شایان توجه بوده است.
 

  چرا می گویند که گربه سیاه بدشانسی می آورد؟

هنوز هم میان مردم دنیا، میلیون ها نفر هستند که معتقدند که اگر گربه سیاه مثلاً از سر راهشان عبور کند، حتماً دچار یک بدشانسی خواهند شد.
اصولاً ریشه این نوع موهوم پرستی و عقیده داشتن به خرافات، در حقیقت به هزاران سال پیش باز می گردد.
در مصر باستان گربه را می پرستیدند و آن را محترم و مقدس می شمردند.
و خدایی هم به نام «پشت» داشته اند که کله آن شبیه کله گربه درست شده بود. مصری ها عقیده داشتند که خدای آنها، یعنی «پشت»، دارای نُه جان است و به این علت است که مردم امروز می گویند، گربه نُه جان دارد. در مصر باستان، همچنین موقعی که یک گربه سیاه می میرد. جسد او را مومیائی کرده و حفظ می کردند، در یک قبرسان، در یکی از خرابه های باستانی مصر، به جسد هزاران گربه سیاه برخورده اند که همگی مومیائی شده بودند.
بعدا مردمی که به جادوگری و این قبیل چیزها اعتقاد پیدا کردند، وجود گربه سیاه را هم با جادوگران مرتبط کردند. یعنی معتقد شدند که گربه های سیاه همان جادوگران هستند که به هیأت گربه درآمده اند، بنابراین کشتن گربه سیاه به معنی کشتن یک جادوگر نبود، چون هر جادوگری نُه تا جان داشت.
در قرون وسطی اعتقاد داشتند که جادوگرها و اطبای جادوگر، مغز گربه سیاه را در پختن معجون های اسرار آمیزشان به کار می بردند. خلاصه بنابر، این دلایل است که نزد مردم خرافی، گربه سیاه نشانه بدبختی و نحوست شناخته شده است.
 



  • کلمات کلیدی :
  • مـــــــحـــــب:: 87/12/5:: 12:11 صبح | نظرات دیگران ()